ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

آندر فیلینگ

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۳۱ ب.ظ

الم.

حالم غریب است.

مثل وقتی که از خواب پاشده باشم.

انگار قبل خواب خبطی کرده باشم.

نمی فهمم!

ذهن من به یاد نمی آورد!

ناخودآگاهم اجازه ی یاد آوری به من نمی دهد.

انگار از بیچارگی و مصیبت من خبر دارد.

انگار به خود اکستازی خورانده ام.

انگار می ترسم از این که بفهمم چه کار کرده ام.

می ترسم!

من واقعن می ترسم!

من واقعن چه کار کرده ام؟! از ازل خویش؟ بی اطلاعم انگار! این چ فرصتی ست؟

دارم از آتشی که مرا به جهنم خویشتن می کشد فرار می کنم.

از خاکستری متنفرم!

آه از سوختگی های قدیمی بیزارم.

من بیزار و بیچاره خود را به فراموشی می زنم و روزگار می گذرانم.

و آه خدای من!

واقعن کسی را نمی یابم که مرا بفهمد، درک کند. اندیشه ام را پیله تابد، پروانه کند!

 به گردش درایم و شیرین بسوزم و به زیباترین خاکستری دنیا درآیم.

 و آن وقت تو در من بدمی و در یونیورست بپراکنم و هر ذره ام گوشه ای از این انحنای نامتناهی و ناشناخته را مکان گیرد.

و ادراک یابم با تمام ذراتم.

بشوم از آن عاشقانی که گویند رفته اند سوی او بس کن این جستجو!

نه آن که بگویم با من از او بگو!


...عاشقان رفته اند در پی معشوق خویش.

عابدان سر نهند بر ره معبود خویش.

بد به حال کسی که چو من تنها بماند!

بی صدا گریه کن از بود خویش!

بی صدا.

بی صدا.

بی صدا.

و آخرش از سکوت احمق می شوی!

     آه اشتباه می سوزی!

عاشقان رفته اند ….

بس کن این جستجو

ای دریغ از سفر کو به کو با من از او بگو

عاشقان رفته اند سوی او بس کن

بس کن

ای دریغ از سفر کو به کو با من از او بگو

آییم آندر فیلینگ

دریم ایت پاسیبل؟


  • میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی