ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

صاد.

گاهی اوقات دلهره‌هایم تغییر می‌کند به یک احساس ثبات که از پس ترس‌هایی که پس زده‌ام سر می‌زند و مرا به خشکی و مقدسی یک عبادتگاه چند صد ساله می‌کند، جوری که گاهی فکر می‌کنم همه چیز اقرار به حق کرده برافراشته ایستاده‌اند تا بجنگند برای یک وحدت درخشنده در افق نگاهم! اما دوامی به اندازه‌ی برهم خوردن همان نگاه بیش ندارد که این عبادتگاه پر از احمق های مطیع و خسته و ناخودآگاه بشود و چندی نمی‌پاید، فریاد از نهادم برمی‌آید که ابراهیمم آرزوست!

چرا نمی‌بیند ملتم؟! 

بصیرت واژه ای محلک است برای نفس ایده‌آل گرایی که در انتهای فقر، تنفسش را هم می‌شمارد که تخطی نکرده باشد!

اما خب بستگی دارد تورا در چه بُعدی تعریفت کرده باشند. 

گاهی فضایی که در آن تعریف شده ای بالاتر از سیاهیَش رنگی نیست و هرچه کم کنند، دیگر از صفر کم تر نمی روی!

گاهی هم هر چقدر هم که فقیر باشی باز هم تخطیت ندارترت می کند!

#استند_آپ_فور_یور_سلف. 

  • میم

الم.

حالم غریب است.

مثل وقتی که از خواب پاشده باشم.

انگار قبل خواب خبطی کرده باشم.

نمی فهمم!

ذهن من به یاد نمی آورد!

ناخودآگاهم اجازه ی یاد آوری به من نمی دهد.

انگار از بیچارگی و مصیبت من خبر دارد.

انگار به خود اکستازی خورانده ام.

انگار می ترسم از این که بفهمم چه کار کرده ام.

می ترسم!

من واقعن می ترسم!

من واقعن چه کار کرده ام؟! از ازل خویش؟ بی اطلاعم انگار! این چ فرصتی ست؟

دارم از آتشی که مرا به جهنم خویشتن می کشد فرار می کنم.

از خاکستری متنفرم!

آه از سوختگی های قدیمی بیزارم.

من بیزار و بیچاره خود را به فراموشی می زنم و روزگار می گذرانم.

و آه خدای من!

واقعن کسی را نمی یابم که مرا بفهمد، درک کند. اندیشه ام را پیله تابد، پروانه کند!

 به گردش درایم و شیرین بسوزم و به زیباترین خاکستری دنیا درآیم.

 و آن وقت تو در من بدمی و در یونیورست بپراکنم و هر ذره ام گوشه ای از این انحنای نامتناهی و ناشناخته را مکان گیرد.

و ادراک یابم با تمام ذراتم.

بشوم از آن عاشقانی که گویند رفته اند سوی او بس کن این جستجو!

نه آن که بگویم با من از او بگو!


...عاشقان رفته اند در پی معشوق خویش.

عابدان سر نهند بر ره معبود خویش.

بد به حال کسی که چو من تنها بماند!

بی صدا گریه کن از بود خویش!

بی صدا.

بی صدا.

بی صدا.

و آخرش از سکوت احمق می شوی!

     آه اشتباه می سوزی!

عاشقان رفته اند ….

بس کن این جستجو

ای دریغ از سفر کو به کو با من از او بگو

عاشقان رفته اند سوی او بس کن

بس کن

ای دریغ از سفر کو به کو با من از او بگو

آییم آندر فیلینگ

دریم ایت پاسیبل؟


  • میم