ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

...

انگار این دل آشوبه‌ها تمامی ندارند! 
انگار تا معده‌ام تجزیه نشود و مرا نکشد، راحتم نمی گذارد.
انگار قرار است طوفان بیاید اما صدایی که از دور می شنوم آرامِ امواج است!!
زندگی تمام تلاشش را کرد تا مرا بدبین کند هرچند خوشبینانه اگر "فقط" بدبینم کرده باشد.
دیگر تابِ کوبه‌های این نامروت را ندارم. 
دیگر تاب این گنگی را ندارم. 
آه ای نفس‌های بیهوده در تنیدگیِ سینه‌ام! بس کنید این جهد را که من بریده ام.
شرحه شرحه است جانم! 
آه که کاش این مفهومِ همیشه همراه با من از تولد، مخاطب خاص نمیافت! 
کاش "تو" مخاطب خاص آن نبودی! 
تو.تو.تو. 
وای بر تو ای کم فروشِ نامهربان! 
چطور انقدر ظالمی، حتا وقتی خودت قصدش را نداری!!!
دلم گرفته است.
چه فایده اگر اسم روزی عید باشد وقتی برای تو عزاست؟!
عزای از دست رفته ها و به دست نیامده ها!
حال گرفته‌ام را چه کنم؟ 
من قرار است با خود چه کنم

با تو که نیستی اما در منی چه کنم؟

با این صدسال چه کنم؟ 
حال واقعا آشوب است. 
وانگهی که جهان‌بینی‌ات خواستِ نامعلومِ نمی دانی از کجا سر زد از افق شده‌یِ دلت را برنمی‌تابد!!! 
ذاتاً آشوب کمترین پیامد است.

آه ای نوش دارو که بعدِ مرگ سهراب آمدی، کسی از تو حالت را پرسید؟!
کسی پرسید که تو دیگر می‌خواهی با خودت چه کنی بعد این ماتم؟!

 

  • میم