ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

چه متن هایم تلخ بوده و نمی دانستم!




شاید چون‌ک هر وقت به انفجار رسیده اومدم:)


  • میم

میم مثل مرگ

میم اومد و قلب من برای چندمین بار پاره شد!

می گن زهره‌ت که بریزه دووم نمیاری! زهره‌م قرناست که ترکیده....

دلم کنده شده.

من دیگ نمی ترسم! 

دارم جون می کنم که خودمو جمع کنم!

ما آدم ها، عجب غریبه هایی هستیم! 

ولش کن. داستان که به حرف زدن با شما می کشه لال می شم!

دلم گنجینه داره، گنجینه کلام و اما عقلم کار نمی کنه که برسونم دستتون! 

بقول مادربزرگم: 

           از وقتی او رفته گوش هام سنگین شده! نمی دونم چرا! ماهور تو می دونی؟ فک کنم بخاطر مغزمه!! دیگ عقلم کار نمی کنه! شاید مربوط به اعصابو روانه، ها؟!

اون وقت عین احمق ها متحیر نگاهش کردم! اما او چیز دیگ ای می خواست بشنوه! من فهمیدم! همون موقع فهمیدم که جواب سوالش رو با سوال جواب دادم و مامان منو مارموز خطاب کرد!

اومده تو اتاق داره قربون صبورش می ره.

دارم سعی می کنم جلوش گریه نکنم.

نمی شه. آخرم ریخت! دعای بد می کنه! برای خودش! می گ؛ الهی من بمیرم واست، الهی من کور شم واست! 

می ره تو آشپزخونه و با سوز دوباره شعر فراق سر می ده.....

هیچ چیزی زجر آور تر از انتظار نیست. وقتی مورد انتظار، آگاهی بخش تو باشه که دیگ بدتر! این که بشینی تو تاریکی "ندانستن" و فریاد بزنی و آگاهی بخوای، نور بخوای، یقیین بخوای، فهوای کلام که طیب خاطر بخوای!

ای خاطر بی صحاب! 

آهنگ روی سولوی پیانوی where's my love از SYML عه!

لبریزم که هیچ، سرریزم! اما بدبختی‌ش اونجاس که اینجا همه سیل زده اند، دیگ کسی ظرفیت تعدیل منو نداره!

دلم بی قراره روزاییه که در آغوش تو بودم! 

روزایی که انگار می کردم همه حالشون خوبه. 

روزایی که با فانتزی هام با ذوق تیرکمون شاخه درختیمو برمی داشتیمو با مامان، بابا و بچه ها می رفتیم پارکو بجای گنجشک بطری نوشابه می زدم! 

روازایی که، بدون دقدقه‌ی جنسیتم، تاپ شلوارک می پوشیدمو تو فضای سبز 06 ِپاسداران، دوچرخه سواری می کردمو بابای شاد و سرحالم پشتم بود که ی وقت فک نکنم اگ الان تعادلمو از دست بدم کسی نیست که بگیردم! 

روزایی که شلنگ باغبونای شهرداری برام ی دست انداز بزرگ حساب می شد!  

روزایی که بدون دقدقه‌ی اینک موهای فرم، وز شده؛ نیشمو وا می کردمو عکس می گرفتم. بعدشم نمی رفتم چک کنم که اگ بد افتادم دیلیت شه که عکسای دوربین آنالوگ چاپ می شه و تو آلبوم موندگار می شه! 

روزایی که اون موقه ها بدیشون برام ملموس بود اما هر چی بزرگ تر شدم انقد زمونه پر توقع شد که دیده ازشون گرفتم و الان نشستم تنگی دلم رو از براشون سانت می کنم!

حالا هوارتا چیزی که می خوام بهتون بگم به دهنم نمیاد ......

بماند برای بعدی اگر باشد!

و آنک همه‌ش از استکبار زمان است..


پست قبل رو ببین. می فهمی! اون قطره 6 - 7 ماه دووم آورد!

  • میم