ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

آخ خدای من! تکرار دل آشوبی های این دخدر تا کی باید سیاهی های این دنیا را سیاه مشق کند؟

خسته از نجوای خود آزارانه "ببین و دهان به تحسین بگشای"، بال های ترکیده از فهم عظمت نقصان بنشسته بر گردنه ی کردارم را بر سر خاکستر باورم گشوده فریاد دردا دردا درمانا مانا ماناگر به گلو می اندازم.

هان! ای دهل‌چی بختِ برگشته‌ی زندگیِ من! کی نوای "بهاران آمدت" دیگر صرف کاست غم عمو نوروز از فراغ ننه سرما نمی شود؟

کی دستم به قلم می رود تا برای رضای خدا و یکبار هم که شده، جوهره حقیقت به شرم نشان این جبین مثلث شده از فسردگی‌ام را دریا کنم و تسلیم شوم؟

کی تسلیمِ من می شوم؟

منِ نابودِ از مقاومت!

تا کی می خواهم تظاهر کنم؟

آهِ از نهاد برا آمده ام در این سرمای متعفنِ "بی مبالاتی در پذیرفتن" منجمد می شود، بر لاشه خاکستر سوخته جانم می افتد و به آتش می کشد مرا....

بارها 

و بارها

و نجوای دل سوخته ی نوا می خواند:

ها ها های ای دل ای دل ای دل

گر تو اش وعده ی دیدار ندادیش امشب

پس چرا دیده ی من از همه بیدار تر است

ای دل

ای دل 

ای دل 

حبیب من!


  • میم