ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

ضمیر او

ناخودآگاه آگاهی من...

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

...

..

.

مکن یارا دلم مجروح مگذار

که هیچم در جهان مرهم نباشد

بیا تا جان شیرین در تو ریزم

که بخل و دوستی با هم نباشد

نخواهم بی تو یک دم زندگانی

که طیب عیش بی همدم نباشد

.

#با_او_ی_من بوده!

  • میم

چه دل‌هره‌آور است!

می پرسد:

چی؟!

میگویم:

بودن با آدم هایی که نمی شناسیشون!

می گوید:

و...؟!

می گویم:

نبودن با آدم هایی که می‌شناسیشون؟

می‌گوید:

فقط آن هایی که می شناسیشون؟!

می‌گویم:

وات دو یو مین؟!

می گوید:

ینی این تمام احترام و چیزی‌ست که برایشان خرج می‌کنی! شناخت!

می گویم:

آره!

نه! 

خب نبودن با کسی که عاشق‌ش هستی و عاشق‌ت هست! کسی که به‌اش ایمان داری ! کسی که همیشه مراقبت است! می‌بخشد! 

می گوید :

کافی‌ست.

آر یو شُر ذَت یو آرِنت ویت هو یو اِکسپلین ؟!

می گوعم!؟

#ضمیر _او

  • میم

حالم خیلی خوب است.

خیلی خوب!

نفس‌هایم عمیق‌تر شده.

دارم قوی می‌شوم!

دیدم تیز می‌شود و دیگر پهلوگرفتنِ کشتی‌های پیرِ چندصد‌ساله را هم در کرانه‌هایِ دورِ افقِ زندگی می‌توانم ببینم!

اهالی من شادی را حس می‌کنند.

و امید، گرم، مثل حوله‌ی تازه‌داغ‌شده‌‌زیرِاتویی که مادر به سبب رفع گرفتگی گردن بعد از یک خواب پر از کابوس روی گردنت بگذارد، زیر پوست شهرم می‌دود و صورتم گُر می‌گیرد .گونه‌ام سرخ می‌شود  و دنیا عاشق‌م می‌شود .

زندگی رو به بهبود می‌‌کند و من شتاب می‌گیرم.

همیشه این فاصله برایم لذت بخش بوده؛

فاصله‌ی جناق تا قلب!

موی‌رگ‌هایم واضح‌تر و پرخون‌تر شده‌اند.

و روحم رهایی را تجربه می‌کند.

تصمیمِ جالبی‌ست!

این که رهبر شهرم با این‌که مجری، قوانین رهبرش را می‌داند، گه‌گاهی اجازه‌ی فراتر رفتن و نادیده گرفتن می‌دهد.

برای همین چندی‌ست روحم فرا می‌پرد و تیز اوج می‌گیرد. هر بار بلند‌تر.

 اما خب نگرانی‌ همیشه در پی تجربه نشده‌هاست...

اما خب تا تجربه نکنی یاد نمی‌گیری.

حالم خیلی خوب است.

به وسعت جوانی‌ای که یک خزنده وقتی پوست می‌اندازد تجربه می‌کند.:)

  • میم